هوا داشت روشن ميشد. كابوس شبي مانند يخ با همه سياهي و سنگينياش، داشت سپري ميگشت. چشمهاي علي گرم شده بود و با آرامشي كه يواش يواش در زير پالتوي مندرس، همراه گرماي بدن اسكندر حاصل گشته بود، داشت خوابش را سنگينتر ميكرد. صداي خرخري شنيد؛ چون هميشه نگران اسكندر بود، زود چشمانش را باز كرد. اسكندر داشت خرخر ميكرد كه مقدمه حمله عصبي بود. دستپاچه شد و از جا پريد...
نويسنده | اكبر ايماني |
قطع | رقعي |
نوع جلد | شوميز |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 532 |
نوبت چاپ | 4 |
ابعاد | 14.4 * 2.5 * 21.4 |
وزن | 617 |
سال چاپ | 1396 |
هنوز نظري ثبت نشده است