كيان گاهي زير چشمي نگاهم ميكرد و لبخند خفيفي ميزد. خيلي وقت بود كه با نگاههايش مرا ميپاييد. پسر خوبي بود، درس ميخواند. برخلاف پدرش پسر باوقاري بود و برخلاف مادر و خواهرهايش اصلا اهل قپي آمدن نبود. اما من هيچ حسي نسبت به او نداشتم يعني برادرهايم كاري كرده بودند كه احساساتم در نطفه خاموش شود. اعتماد به نفسم را از دست داده بودم و فقط براي رضايت آنها كارهايم را انجام ميدادم. نبود مادرم و رفتن ناگهانياش باعث اين روحيه ضعيف بود...
نويسنده | اكبري |
قطع | رقعي |
نوع جلد | شوميز |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 864 |
نوبت چاپ | 1 |
ابعاد | 14.5 * 3.2 * 21.5 |
وزن | 834 |
سال چاپ | 1395 |
هنوز نظري ثبت نشده است