همانطور كه دراز كشيده بود و بالاي سرش را نگاه ميكرد، خرخر آرامي را از پشت سرش شنيد. به زحمت برگشت؛ ميان سفيدي مه، دو چشم درشت سياه به چشمهايش زل زده بود. چشمهاي گرگ بود. خواست بلند شود فرياد بزند. خواست تكان بخورد، اما نتوانست. گرگ پيش رويش ايستاده بود. سفيد مطلق! تمام بدنش، دهانش، پوستش. فقط يك جفت چشم مشكي داشت. مهرداد چند بار چشمهايش را باز و بسته كرد. باور نميكرد كه چه ميبيند. بزرگتر از گرگ واقعي بود؛ خيلي بزرگتر! گرگ صورتش را جلو آورد. مستقيم به چشمهاي مهرداد نگاه كرد. سرماي چشمهايش، مهرداد را بيحس ميكرد.
نويسنده | سجاد خالقي |
قطع | رقعي |
نوع جلد | شوميز |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 296 |
نوبت چاپ | 1 |
ابعاد | 12.5 * 1.3 * 19.4 |
وزن | 274 |
سال چاپ | 1395 |
هنوز نظري ثبت نشده است