خر پول. چه كلمه زيبايي. چه حس خوشآيندي. حتما خانم ملك افضلي هم در يكي از آن خانههاي سر به هوا نكشيده و پر دار و درخت زندگي ميكند. شايد خوشگل باشد. خوش هيكل. خوش لباس كه حتما هست. كاش مامان من بود. يكي ديگر به ليست مامانهاي درخواستيام اضافه شد. ته ليست خانم ترابي بود. گمانم اگر چاق و چله نبود ميرسيد به ردههاي بالا. آن وقتها، چندين و چند بار آرزو كرده بودم خاله آذر مامانم باشد. با خاله آذر ميشد هر حرفي زد. نمره درسها را نگفت. ده ساعت وراجي با تلفن عين خيالش نبود. نه اخم و تخمي نه بازخواستي. مدتي هم به يكي از همسايهها پيله كردم. تازه اسبابكشي كرده بوديم و ديوار به ديوارشان شده بوديم. فاطي خانم زن قشنگي بود و هر روز يكجور مانتو ميپوشيد و موهاش مدام رنگ به رنگ ميشد. از شرابي به بلوند، از بلوند به مشكي، يك روز مش، يك روز هايلايت، دفعه بعدي لولايت. اين اصطلاحات را آن روزها بلد نبودم...
نويسنده | مليحه صباغيان |
قطع | رقعي |
نوع جلد | شوميز |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 228 |
نوبت چاپ | 2 |
ابعاد | 14.5 * 1.4 * 21.4 |
وزن | 215 |
سال چاپ | 1395 |
هنوز نظري ثبت نشده است