سر نبش آكسفرد سركس، رزابل يك دسته گل بنفشه خريد و همين باعث شد نتواند عصرانه درست و حسابي بخورد؛ چهطور ميشد بعد از يك روز سخت كاري در موسسه كلاهدوزي، يك تكه نان و يك تخممرغ آبپز و يك شير كاكائو در لاينز را عصرانه كافي به حساب آورد. رزابل وقتي پريد روي پله اتوبوس اطلس و با يك دست دامنش را گرفت و با دست ديگرش چسبيد به نرده اتوبوس، پيش خودش فكر كرد حاضر است براي يك شام درست و حسابي جانش را بدهد، يك غذاي گرم و مقوي و شكمپركن مثل اردك سرخشده كه شكمش را با شاهبلوط پر كرده باشند، همراه با نخود سبز و پودينگ با سس برندي. نشست كنار دختري كه درست همسن و سال خودش بود و داشت يك نسخه ارزان قيمت و جلد كاغذي آنا لمبارد را ميخواند كه باران روي ورقهاي آن لكههاي ريزي مثل لكههاي اشك انداخته بود. رزابل از پنجره به بيرون نگاه كرد. خيابان تار و مه گرفته بود، ولي نوري كه روي شيشهها ميافتاد حالت مات و كدر شيشهها را مثل نقره و عقيق سفيد ميكرد. جواهر فروشيهايي كه از پشت اين شيشهها ديده ميشدند شبيه قصرهاي افسانهاي شده بودند. پاهايش خيس خيس شده بود و...
| نويسنده | كاترين منسفيلد |
| قطع | رقعي |
| مترجم | نرگس انتخابي |
| نوع جلد | شوميز |
| زبان | فارسي |
| تعداد صفحات | 212 |
| نوبت چاپ | 2 |
| ابعاد | 14 * 1 * 21 |
| وزن | 222 |
| سال چاپ | 1399 |
هنوز نظري ثبت نشده است