كيا روي يك صندلي زير نوري موضعي نشسته. قاب عكسي رو پايش است كه در شروع ديده نميشود. اطراف دهان كيا زخميست. آثار خوابآلودگي در چهرهاش ديده ميشود.
[كيا] ميخوام بات حرف بزنم. ميدونم ميپرسي بعد از اين همه سال چرا الان. اگه اتفاق امروز نبود شايد الانم اين كارو نميكردم... نميخوام بگم تقصير كي بود. فقط ميدونم امشب ميخوام بات حرف بزنم.[مكث. صورتش از درد درهم ميرود. دستش را روي دهانش ميگذارد. از داخل كيسهاي قرصي درميآورد و ميخورد] مثلا مسكنه، ولي هرچي ميخورم انگار نه انگار. وقتي پيكموتوري باشي مشت كه چيزي نيست، با ماشينم از روت رد ميشن. هرچي تو لاي پر قو بزرگم كردي، تو رستوران تلافيش در اومده. كاش حداقل روز دوسه تا پسگردني بهم زده بودي براي اين روزا. [مكث] ولي نه. نزدن دردش خيلي بيشتر بود... ميبيني چهقدر بچه پرروام؟... حق داري. ما پررو بوديم. هم من، هم بابا. ولي تو هم قبول كن سكوتت خيلي درد داشت.
| نويسنده | شهروز فرمانبرداري |
| قطع | جيبي |
| نوع جلد | شوميز |
| زبان | فارسي |
| تعداد صفحات | 64 |
| نوبت چاپ | 1 |
| ابعاد | 12 * 0.4 * 16.5 |
| وزن | 55 |
| سال چاپ | 1394 |
هنوز نظري ثبت نشده است