مردك از دستشويي بيرون آمده بود و هنوز توي سالن پي چيزي ميگشت. به عقب كه خم ميشد تا دست هايش را ببيند و تقلاهاش براي باز كردنشان، از گوشه چشم، بازوي خراش برداشتهش را ميديد كه خون كنارههاي زخمي نسبتا عميق كه بفهمي نفهمي دهان باز كرده بود، دلمه بسته بود و خون شره كرده بود تا لاي انگشتهاش، سردي اتاق روي شانه هاش خزيده بود و ميلرزاندشان. خون ميترساندش. يكجور موهومي شهلا را يادش ميآورد. خونهاي شتكزدهش روي كاشيهاي حمام.
| نويسنده | اولدوز طوفاني |
| قطع | رقعي |
| نوع جلد | شوميز |
| زبان | فارسي |
| تعداد صفحات | 238 |
| نوبت چاپ | 1 |
| ابعاد | 14.5 * 1.1 * 21.5 |
| وزن | 283 |
| سال چاپ | 1394 |
هنوز نظري ثبت نشده است