داشتم با نگاهم رد پسرك را، كه داشت توي شلوغي ميهماني گم ميشد، ميگرفتم، كه ديدم يكي از دخترهاي فاميل، يعني نوه خاله پدرم، بدجوري رفته تو كار من. گفتم اين طور كه بر و بر نگاه ميكند، معلوم كه به آني بيايد پيشم و همينطور هم شد. آمد. پرسيد: «من رو ميشناسي؟» «شما رو؟ خب، بله، معلومه!» باز پرسيد:«پس كيام،» «شما؟» «گفت:«نه، خودت!» «خب، يكي از دختراي فاميلين ديگه، فاميلاي بابا!» گفت:«اون كه آره، نوه خاله آقاجونت هستم.» «آره، منظورم همين بود.» گفت:«شيش بار تا حالا ازدواج كردي، نه؟» (بيمقدمه رفت سر اصل مطلب. خيلي خوشم آمد.) گفتم:«همه فاميل اينقدر دقيق آمارم رو دارن؟» «حالا چهجوريهاس؟ باحاله؟» گفتم:«چي؟» «شيش تا ازدواج.» گفتم:«نه به باحالي شيش تا طلاق!» خنديد. «الان مجردي؟»...
نويسنده | فريد قدمي |
قطع | رقعي |
نوع جلد | گالينگور |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 160 |
نوبت چاپ | 1 |
ابعاد | 15 * 1.2 * 22 |
وزن | 325 |
سال چاپ | 1392 |
هنوز نظري ثبت نشده است