اين داستان مدتها پيش در دانمارك روي داد. بر فراز باروهاي قصرالسينور دو نگهبان، كه در تاريكي شب باد در شنلهاشان موج ميانداخت، به هنگام تعويض نگهباني خود يكديگر را ملاقات كردند: يكي در پايان پاسداري، ديگري در آغاز آن. چهرههاشان، كه در پرتو نور ضعيف ستارگان اندكي روشن بود، چون برف سفيد بود. نيمه شب بود. خيلي زود دو نفر ديگر نيز به آنان ملحق شدند و نگهبان خلاص شده با خوشحالي بسيار از آنجا رفت. سه نفر باقي باقيمانده مضطرب و نگران به اطراف خويش مينگريستند. يكي از تازهواردان، مردي جوان به نام هوراشيو، پرسيد:
خوب، آن چيز امشب هم ظاهر شد؟
نگهبان با صدايي آرام، اما نگاهي بيمناك و نگران، پاسخ داد:
من چيزي نديدهام.
زبان | فارسي |
نويسنده | ليون گارفيلد |
مترجم | حشمت كامراني |
سال چاپ | 1390 |
نوبت چاپ | 8 |
تعداد صفحات | 442 |
قطع | وزيري |
ابعاد | 15.5 * 2 * 23.3 |
نوع جلد | شوميز |
وزن | 600 |
هنوز نظري ثبت نشده است