در سالن پذيرايي، ماموران و سرگرد دبيرسياقي مشغول حرف زدن درباره حمل جسد به پزشكي قانوني هستند، اما وقتي ما را، بخصوص مرا، با آن حال ميبينند، كمي صبر ميكنند. «بفرماييد بنشينيد...» نميفهمم چه كسي اين حرف را ميزند. روي مبل رو به روي سرگرد مينشينم.
«كاش پام ميشكست و دو هفته پيش به تهران نمياومدم و اونرو تنها نميگذاشتم.»
سرگرد ميگويد:«اينها ديگه تاريخ و وقايع روزگاره. شما كار داشتي، آمدي كمك كني. از كجا ميدونستي پدرش فوت ميكنه...»
نويسنده | اسماعيل فصيح |
قطع | رقعي |
نوع جلد | شوميز |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 456 |
نوبت چاپ | 5 |
ابعاد | 14.3 * 2 * 21 |
وزن | 475 |
سال چاپ | 1392 |
هنوز نظري ثبت نشده است