در آسمان هوا برق ميزد و غرش رعد با رگبار و باد قاطي بود. پسر كوچك سر برگردانده بود و طوفان را نگاه ميكرد. داربست مو، حوض بيضي،آجرهاي نظامي، باغچههاي حياط، همه چيز زير طوفان و باد و باران شسته ميشد. ناگهان باران بدي كه روي تار و پود خانه ميريخت پسر كوچك را لرزاند و ياد شبي انداخت كه پدرش مرده بود. وقتي يكهو برگشت و دوباره رسول را نگاه كرد، كار از كار گذشته بود. رسول چاقو را باز كرده بود و گلوي خودش را روي كاغذ مختار بريده بود.
نويسنده | اسماعيل فصيح |
قطع | رقعي |
نوع جلد | شوميز |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 334 |
نوبت چاپ | 17 |
ابعاد | 14.3 * 1.5 * 21.3 |
وزن | 400 |
سال چاپ | 1396 |
هنوز نظري ثبت نشده است