آه، خوانندهي محترم، بد دردي است نويسندهي روس بودن… مدام مينويسي و مينويسي و خودت هم نميداني چرا مينويسي. خواننده لابد در اينجا پوزخند ميزند و ميگويد مگر به خاطرش پول نميگيري؟ آه، خوانندهي محترم، اصلاً پول چيست؟ فرض کن پول گرفتي، بعد هيزم خريدي و يک جفت چکمه هم براي زنت. تمام ميشود و ميرود. پول نه آرامش روحي ميآورد، نه انديشههاي جهانشمول. و البته اگر همين حساب حقيرانه و منفعتجويانه را هم کنار بگذاريم، نويسنده لابد تفي به تمام ادبيات ميانداخت و همان دستي را که قلم تويش بود قلم ميکرد و دست از نوشتن برميداشت. خوانندههاي ما هم خيلي بيمحابا شدهاند. از رمانهاي فرانسوي و امريکايي آويزان ميشوند و به دنبال پرواز شتابان خيالات هستند. ولي از کجا ميشود پرواز شتابان خيالات را پيدا کرد، وقتي اصولاً در زندگي واقعي روسيه خبري از اين چيزها نيست؟ در انقلاب، هم شتاب داريم هم خيالات شکوهمند. ولي بيا و دربارهاش بنويس. ميگويند واقعي نيست. ميگويند ايدئولوژيِ نوشتهات همچين تعريفي ندارد… در نتيجه معلوم ميشود تو هيچ مايهي تسلي خاطري نداري. نه پول، نه شهرت، نه احترام. ولي چه ميشود کرد؟ زندگي خيلي مضحک است. حيات بر روي زمين کار ملالآوري است.
نويسنده | جمعي از نويسندگان |
قطع | رقعي |
مترجم | آبتين گلكار |
نوع جلد | شوميز |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 336 |
نوبت چاپ | 1 |
ابعاد | * * |
سال چاپ | 1402 |
هنوز نظري ثبت نشده است