احمد غزّالي در «سوانح» با اين که زباني بهشدّت موجز و فشرده به کار برده است، لُبّ کلامش را به سادهترين شيوهي ممکن بيان کرده است و با وجود همهي مفاهيم پيچيدهاي که قصد دارد به گوش ما برساند، نَفَس گرمش در عمق وجود ما نفوذ ميکند و اگر دل به گفتار او بدهيم، ما را قدم به قدم به دنبال خودش ميکشد و با خودش به ماوراي آنچه با حواس پنجگانهي بشري قابل درک است ميبرد. عينالقضات همداني در «مکتوبات» ــ که در ويرايش ما به پيوست رسالهي «سوانح» نقل شده است ــ آنچه را که احمد غزّالي سربسته و در پرده گفته بود باز ميکند و به روشنترين وجه ممکن با ما در ميان ميگذارد.
عينالقضات همداني با «مکتوبات» به همان راهي رفت که احمد غزّالي رفته بود. عينالقضات تجسّم عينيِ آن عاشقيست که در «سوانح» احمد غزّالي به معشوق ميپيوندد و با او يکي ميشود. «سوانح» احمد غزّالي با عينالقضاتي که «تمهيدات» و مکتوباتش را نوشت ادامه پيدا کرد و با آن عاشقي که در همدان به دار آويختند به نقطهي پايان رسيد.
نويسنده | احمد غزالي |
قطع | وزيري |
مترجم | جعفر مدرسصادقي |
نوع جلد | شوميز |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 160 |
نوبت چاپ | 1 |
ابعاد | * * |
سال چاپ | 1402 |
هنوز نظري ثبت نشده است