رابطه انسان و فرزندانش، با رابطه انسان و طبيعت در هم تنيده است. بشر، همينطور که آخرالزمانِ طبيعت را نظارهگر است، در رابطه با فرزندانش نيز وقايعي هولناک را تجربه ميکند. گاه دولتها باعث اين وقايع بودهاند، گاه مردم و گاه نيز طبيعت به دفاع از خويش برخاسته است. مايا لونده، نويسنده نروژي، در رمان زنبورها زنجيرهاي از اين وقايع و پيوندهاي پيچيده را از انگلستان قرن نوزدهم آغاز ميکند و به آمريکاي معاصر و در نهايت به چين در سال 2098 ميرساند و بدين صورت مخاطب را به قعر آخرالزمان ميفرستد.
گاهي به اين فکر ميافتادم که تيلدا خيلي از من ممنون ميشد اگر ريشتراش يا از آن بهتر چاقوي آشپزخانه را بر ميداشتم و روي گلويم ميگذاشتم و اجازه ميدادم آنقدر خون از شاهرگم بيرون بزند که ديگر چيزي از من جز پوستهاي خالي، پيلهاي رهاشده، بر زمين نماند. هرگز چنين چيزي بر زبان نياورده بود، اما هر دو به جايي رسيده بوديم که بر آن لحظه بيش از هفده سال پيش، تابيدن ظريف نور خورشيد روي بيني او در تالار اجتماعات، لعنت ميفرستاديم.
نويسنده | مايا لونده |
قطع | رقعي |
مترجم | علي كهربايي |
نوع جلد | شوميز |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 422 |
نوبت چاپ | 1 |
ابعاد | 14.6 * 21.5 * 2.5 |
وزن | 410 |
سال چاپ | 1401 |
هنوز نظري ثبت نشده است