من و هايدي لانگ در رستوراني در مرکز شهر داشتيم با هم حرف ميزديم. هنوز ميز را جمع نکرده بودند و روي آن مقداري خردهريز و شايد هم دو جام شراب بود. به احتمال بسيار ميتوان چنين تصور کرد که غذايمان تازه تمام شده بود. به گمانم داشتيم دربارهي فيلمي از کينگ ويدور بحث ميکرديم. در جامهايمان کمي شراب باقي مانده بود. با شروعِ ملال حس کردم دارم خود را تکرار ميکنم و چيزهايي ميگويم که قبلاً هم گفتهام و خانم هايدي هم اين نکته را ميداند و فقط همينطوري به حرفهايم گوش ميدهد. ناگهان به يادم آمد که هايدي لانگ مدتها قبل مُرده بود. او روح بود و خودش نميدانست. من نترسيدم؛ فقط احساس کردم درست نيست، و شايد هم از ادب بهدور است که به او بگويم که يک روح است، يک روح زيبا. پيش از آنکه بيدار شوم، اين رؤيا جاي خود را به رؤيايي ديگر داد.
نويسنده | خورخه لوييس بورخس |
قطع | پالتويي |
مترجم | احمد اخوت |
نوع جلد | شوميز |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 168 |
نوبت چاپ | 1 |
ابعاد | 12 * 19.5 * 1.2 |
وزن | 145 |
سال چاپ | 1401 |
هنوز نظري ثبت نشده است