مارکز هميشه با اولين جملات داستانهايش طوري خواننده را ميخکوب ميکند که تا پايان به سختي ميتوان از خواندن دست کشيد. اين گيرايي در اين مجموعه داستان تا پايان وجود دارد. به ويژه آنکه در پايان وقايعي همه آنها را به هم پيوند ميزند و از اين رو اين مجموعه را ميتوان منسجم و بههمپيوسته دانست.
معجزات نادري هم که از فرشته ظاهر شده بود، با يک نوع اختلال رواني همراه بود؛ مثل اين معجزه که مرد نابينايي نور ديدگان خود را بازنيافت ولي در عوض سه دندان جديد درآورد، يا افليجي که موفق نشد راه برود ولي نزديک بود در لاتاري برنده شود يا آن جذامي که از زخمهايش گل آفتابگردان روييد. آن معجزههاي تسليبخش، که به نظر تفريحاتي براي وقتگذراني ميرسيدند، آبروي فرشته را برده بود و نمــايــش زنــي که تبديــل بــه عنـکبــوت شــده بــود، يکبــاره ارزش او را از بين برد.
نويسنده | گابريل گارسيا ماركز |
قطع | رقعي |
مترجم | بهمن فرزانه |
نوع جلد | شوميز |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 120 |
نوبت چاپ | 1 |
ابعاد | 14.5 * 21.5 * 0.8 |
وزن | 135 |
سال چاپ | 1400 |
هنوز نظري ثبت نشده است