ريلکه در زمان مرگاش در 1926 در سن پنجاه و يک سالگي بيش از چهارده هزار نامه نوشته بود، که خود شاعر آن ها را به اندازهي شعر ها و آثار منثورش خود مهم ميدانست. نامههاي ريلکه، خصوصا براي خوانندگاني که با شعر درگير و مانوس نيستند، ايدههاي اصيل او در باب نقش عشق، مرگ، و هنر در زندگي ما را قابل دسترس ميکند. ريلکه در طول زندگي خود افرادي را که به او نزديک بودند، يا پس از خواندن آثارش با او ارتباط برقرار کرده بودند، يا ملاقات کوتاهي ميانشان روي داده بود-هر آنکس که ريلکه به نوعي احساس ميکرد رابطهاي دروني با او دارد- در قالب نامه هايي مستقيم و خصوصي مخاطب قرار مي داد. ريلکه بر اين باور بود که وظيفهي ماست تا به شرايط و مقتضيات خود بر روي زمين معنا ببخشيم، و خود را وقف پندار قلمروي پرمعناتري نکنيم که احتمال مي دهيم رنج در آن متوقف شود. او در عين حال به ايدوئولوژي هاي سياسي عمدهي دوران مدرن بياعتماد بود، که آسايش را در هيئت هويت جمعي، توجيهات همه گير مسلط، يا آرمان هاي انتزاعي عرضه مي کنند. به باور او، بهترين کاري که از ما برميآيد زيستني سرشار است. به اين معني که پذيراي غناي زندگي باشيم، نه فقط در اوقات آسايش بلکه همچنين در طي «وقفه هاي تاريک».
نويسنده | راينر ماريا ريلكه |
قطع | رقعي |
مترجم | پيمان چهرازي |
نوع جلد | شوميز |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 120 |
نوبت چاپ | 1 |
ابعاد | 13 * 20 * 0.8 |
وزن | 100 |
سال چاپ | 1400 |
هنوز نظري ثبت نشده است