خودم را به حاشيه ديوار آجري منزل فاطمه خانم ميكشم. وانتي ضايعات از كنارم ميگذرد. نگاه من اما هنوز به رامين است. دستهايش را روي سينه بهم قلاب كرده و با نازنين حرف ميزند. عاقله مرد ميانسال هم هست. نگاهم ميرود سوي آپارتمان. برعكس هر روز كه اينجا موجي كارگر توي هم وول ميخورد امروز خلوت است. سرم را پايين مياندازم. يكسال دوام بياورم آخرش اينجا يك ساختمان شش طبقه ميرويد و رامين هم... ميرود.
نويسنده | آزيتا خيري |
قطع | رقعي |
نوع جلد | شوميز |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 556 |
نوبت چاپ | 3 |
ابعاد | 14.5 * 2.2 * 21.4 |
وزن | 556 |
سال چاپ | 1397 |
هنوز نظري ثبت نشده است