ماجرا از يك كارخانه تجهيزات اتمي و به قتل رسيدن ژرژ سوربيه، دانشمند و مهندس ارشد، آغاز مي‌شود. قاتل بدون برجا گذاشتن اثري از خود، در كمتر از پانزده ثانيه محل را ترك مي‌كند. تنها مدرك موجود، يك پوكه فشنگ است. او اختراع مهندس سوربيه را هم با خود برده است: يك محفظه بيست كيلويي سوخت موشك كه حاوي مواد راديواكتيو است. استوانه‌اي كه در صورت دستكاري شدن مي‌تواند نيمي از پاريس را با خاك يكسان كند. سربازرس ماروي، مسئول رسيدگي به پرونده، پياپي با سو قصدهاي ديگري به همان شيوه و با همان سلاح رو‌برو مي‌شود. سو قصدهايي كه عامل آن‌ها فردي ناشناس است. قاتل همواره بي‌آن كه ديده شود، با سرعتي باورنكردني مي‌گريزد...