به نظرم براي آن که در حق زندگي ظلمي روا نداريم بايد حساب روزهاي بچگي را جدا کنيم آن سال ها سال هاي فراموش نشدني زندگي همه ي آدم ها هستند روزهايي که همه ي اطرافيان مثل شاخ شمشاد زنده و سرحال و سرپا بودند کساني که به آنها عمو و خاله مي گفتيم حداکثر سن و سال امروز ما را داشتند. اگر باور نداري خودت برو و ببين - همه ي آن خاله ها هنوز با اپل ها و فرهاي شش ماهه شان همانجا هستند درست مثل يک خواب شايد براي همين است که هيچ وقت خواب بچگي هايم را نمي بينم آخر به اين آساني که نمي شود يک خواب را در خواب ديد.
عومور ايکليم دمير شمايل انسان هايي را پيش رويمان مي گذارد که قلبشان را با تنهايي ميپرورند، نيز تصوير زندگي هايي که يکديگر را ناديده مي گيرند و خاطراتي که با کهنه شدن زيبا مي شوند و بعد بلافاصله آدمي را فرومي بلعند. دمير راوي حکايت خيابان هاي دودگرفته است داستان پالتوهاي آغشته به بوي نفتالين، بليت هاي باخته در کورس چهارم گيره هاي لباس مايل به انتحار فرزانگان دوره گرد و حکايات بي پايانشان کارمندان جان به لب رسيده از کار و تمامي ارواح اوهام زده اي که زندگي روزمره تکه پاره شان کرده است.
نويسنده | عومور ايكليم دمير |
قطع | جيبي |
مترجم | رضا اهرابيان |
نوع جلد | شوميز |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 192 |
نوبت چاپ | 1 |
ابعاد | 12 * 16.5 * 1.1 |
وزن | 130 |
سال چاپ | 1401 |
هنوز نظري ثبت نشده است