"کيميا"، در روستايي با خانوادهاش، روزگار ميگذراند، اما روح هميشه ناآرام او در گذارهايي گاه و بيگاه به وراي دنياي مادي، او را از کودکان همسن خود متمايز ساخته بود. "احمد"، جواني که در پي شنيدن سخنان مولانا عزلتگزيني پيشه کرده بود به حوالي روستاي محل زندگي کيميا ميرود و او را باکلام مولانا آشنا ميسازد. کيميا به قصد تحصيل، راه قونيه را در پيش ميگيرد و طي اتفاقاتي در خانهي مولانا سکني ميگزيند. پس از مدتي شمس تبريزي به ديدار مولانا ميرود و پس از آن و با شروع دوريگزينيهاي مولانا، مردم نسبت به شمس بدبين ميشوند. شمس مدتي غايب ميشود و در بازگشت مجدد او، کيميا به خواست مولانا با وي ازدواج ميکند. شمس در خانهي مولانا ساکن ميشود و به تدريج کيميا را با اسرار عشق الهي آشنا ميسازد و با او از مکاشفههاي خويش سخن ميگويد. با مرگ کيميا، شمس براي هميشه قونيه را ترک ميکند و کسي از سرانجام وي باخبر نميشود.
نويسنده | موريد مافروي |
قطع | رقعي |
مترجم | فريبا مقدم |
نوع جلد | شوميز |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 240 |
نوبت چاپ | 1 |
ابعاد | 14.5 * 21 * 1.1 |
وزن | 265 |
سال چاپ | 1386 |
هنوز نظري ثبت نشده است