هر كس به نوع خودش جهان را ميبيند. اگر من بخواهم به شكلي كه ديگران جهان را ميبينند، جنگ را ميبينند،انقلاب را ميبينند ببينم؛ اين مال خودم نيست. من به نوع خودم، با عينك خودم، ميبينم و آن چيزها در من استحاله پيدا ميكند. خيلي وقت هم دست من نيست كه اين استحاله چه نتيجهاي ميدهد...
بايد به اصل شعر انديشيد، حاشيهها بهانه است. روابط شعري را كه مينويسم كشف نميكنند بلكه آن را با شعر گذشته و شعر ديگران ميسنجند...
براي اين كه يك ساختمان تازه بسازند ساختمان قديمي را خراب ميكنند. من شعرم را روي بناي ديگري نساختم. شعر من گذشتهاي ندارد.
از خودش شروع ميشود...
گاهي كلمات هستند كه ايجاد تصوير ذهني ميكنند و تو مجبوري براي تصاوير كلمه پيدا كني؛ و گاهي هم برعكس. اينها به همديگر راه دارند...
پايه اصلي شعرم در جواني تخيل بود و رويا. در اين سن حافظه هم اضافه شده است...
من شعرم را از نيما آغاز نكردم. من راه جداگانهاي ميروم. نيما راه خودش را رفته است...
نويسنده | احمدرضا احمدي |
قطع | رقعي |
نوع جلد | شوميز |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 184 |
نوبت چاپ | 1 |
ابعاد | 16.2 * 20 * 1.5 |
وزن | 340 |
سال چاپ | 1395 |
هنوز نظري ثبت نشده است