من خواستم خودم زندگي كنم. تجربه ديگران براي خودشان خوب بود، براي همسايهها و همپايههاي خودشان، ولي من خواستم طلوع را در خانه خودم شرح دهم... من ميخواستم شنيدههاي خود را، به اسم شعر، به ديگران قالب كنم. من ميخواستم كه شعرهاي جسورانه رابراي فاتحان بخوانم... بايد به آنها، به همه، شكيبايي را آموخت...
من فقط كلمات را از خانه و شهر خودم شنيدم و در گياهان خانگي شستشو دادم، صيقل دادم، دلم ميخواست كلمات من هوا را ارغواني كنند، حركت قطارها را به هم ريزند. زمين خانه من اينبار با مفهوم «من» كه فقط نامي در يك شناسنامهست بچرخد. پس مرا ببخشيد، مرا صدا كنيد...
فصاحت كلام را نميدانم، اما برگ فصاحت دارد، پرداخت هم دارد، من چرا با وزن و قوافي آنها را بكشم؟ چرخش زمين ميتواند از روي ساعت شام باشد... از شما ميپرسم آقاي آتشي... آيا منطق شعر من يا شما يا كسي كه زبانش را نميدانم ميتواند آتشفشان را مبدل به حبابي كند؟ گل را واردار به سكوت كند؟
نويسنده | احمدرضا احمدي |
قطع | رقعي |
نوع جلد | شوميز |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 120 |
نوبت چاپ | 1 |
ابعاد | 16.5 * 20 * 0.8 |
وزن | 234 |
سال چاپ | 1394 |
هنوز نظري ثبت نشده است