صبح همان روزي كه قرار بود زنش او را ترك كند، در مسير هميشگي محل كارش روي پلههاي شيب باب علي، تا روزنامه جلال اينها را زد زير بغلش بكهو ياد بچگيهاش افتاد و آن روز گرم تابستاني كه با مادر و رويا و مادر رويا روي قايق بودند و توي تنگه بغاز كه آن رواننويسش كه به رنگ يشم مينوشت و خيلي هم دوستش داشت افتاد توي آب و هيچكسي هم نتوانست كاري بكند، درست مثل شب همان روزي كه وقتي غالب متوجه شد نامه خداحافظي رويا هم با يك رواننويس درست مثل همان رواننويس نوشته شده هيچكسي نميتوانست هيچ كاري بكند.
نويسنده | اورهان پاموك |
قطع | رقعي |
مترجم | عينله غريب |
نوع جلد | گالينگور |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 654 |
نوبت چاپ | 6 |
ابعاد | 16 * 3.5 * 22 |
وزن | 825 |
سال چاپ | 1398 |
هنوز نظري ثبت نشده است