خورشيد در كاستلو طلوع كرده بود. آفتاب پشت بام خانهها را نورپاشي كرده بود و اينك به درون پس كوچههاي تنگ و پرفراز و نشيب دهكده سر ريز ميكرد و از چهره زشت و زمخت آن بيرحمانه نقاب برميداشت. خانهها دلگير و بيروح و عقيم همچون شورهزاري لميزرع، سنگ روي سنگ چيده شده و سردرها آنقدر كوتاه بود كه براي ورود ميبايست كمر تا ميكردي، و در اندرون نيز هرچه بود تاريكي بود. بوي سرگين اسب و پشگل بز با بوي گند و سنگين تن آدمها در هم آميخته و فضاي حياط خانهها را انباشته بود. حتي در يك خانه هم نميتوانستي درختي ببيني يا پرنده آوازخواني در قفسي و يا گلداني بر كنار پنجرهاي، كه احيانا شاخه ريحاني و يا ميخك سرخي در آن روئيده باشد.
| نويسنده | نيكوس كازانتزاكيس |
| قطع | رقعي |
| مترجم | محمدابراهيم محجوب |
| نوع جلد | گالينگور |
| زبان | فارسي |
| تعداد صفحات | 384 |
| نوبت چاپ | 1 |
| ابعاد | 14 * 22 * 3.5 |
| وزن | 550 |
| سال چاپ | 1399 |
هنوز نظري ثبت نشده است