جوكي وقتي از پنجرهاش بيرون را نگاه كرد، لرزه به تنش افتاد. خانه روبهرويي آن طرف خيابان را زن بيحيايي گرفته بود. پاسي از شب گذشته، مردها ميآمدند و در خانه را ميزدند، اگر جشن و تعطيلات بود، بعدازظهرها هم پيداشان ميشد. گاهي روي ايوان خانهاش لم ميدادند، سيگار ميكشيدند، توتون ميجويدند و توي گنداب رو تف ميانداختند. هر فسق و فجوري كه فكرش را بكنيد، از آنها سر ميزد؛ آن هم جلو جوكي كه از بام تا شام جان ميكند تا زندگي سالمي داشته باشد و به خانواده، مال و جان و همه راحتيهاي زندگي پشت پا زده بود...
| نويسنده | جمعي از نويسندگان |
| قطع | رقعي |
| مترجم | اسدالله امرايي |
| نوع جلد | شوميز |
| زبان | فارسي |
| تعداد صفحات | 184 |
| نوبت چاپ | 1 |
| ابعاد | 14.5 * 1 * 21 |
| وزن | 225 |
| سال چاپ | 1389 |
هنوز نظري ثبت نشده است