آينه و زمان
مرد: تو بدنت چه خبره؟
شهريار: (به شکماش اشاره ميکند) تو دلم آشوبه. معدهم داره بههم ميريزه.
مرد: پس فقط توصيف کن که چهطوري من رو خفه ميکني؟
شهريار: دو تا دستم رو ميندازم دور گردنت و تا جايي که ميتونم فشارميدم. همينطوري فشار ميدم که ديگه صدات رو نشنوم.
مرد: ادامه بده.
شهريار: بعد ميخوابونمت رو زمين. دوباره شروع ميکنم فقط گردنت رو فشار ميدم. فشار ميدم. اونقدر فشار ميدم که بميري؛ که ديگه نتوني از جات بلند شي.
مرد: به من نگاه کن، چه اتفاقي واسه من افتاده؟
شهريار: افتادي کف زمين، صورتت بهخاطر خفگي کبوده. مُردي.
مرد: برو تو چشمهام نگاه کن. چشمها چه رنگيه؟
نويسنده | سياوش نجفپور |
قطع | جيبي |
نوع جلد | شوميز |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 60 |
نوبت چاپ | 1 |
ابعاد | * * |
وزن | 80 |
سال چاپ | 1403 |
هنوز نظري ثبت نشده است