آلکساندر کوپرين در رمان «النگوي ياقوت» داستان تلخ و تراژيک عشق ناکام مردي معمولي و فرودست به زني اشرافي را روايت ميکند. «النگوي ياقوت» نه يک عاشقانه سانتيمانتال، بلکه اثري ژرف درباب عشق و روابط و احساسات پيچيده آدمي است. کوپرين در اين رمان، با ريزبيني و ظرافت، ژرفاي احساسات انساني را ميکاود و تلاطمهاي عاطفي را موشکافانه و با نگاهي روانشناختي روايت ميکند.
رمان «النگوي ياقوت» يک رمان عميقاً انساني است که، در عين سادگي، پيچيدگيها و رنجها و تلخکاميهاي آدمي را به نمايش ميگذارد و ورطهاي را ترسيم ميکند که ميان انسانها وجود دارد و نميگذارد يک انسان از عمق احساس انساني ديگر نسبت به خودش باخبر شود و اين احساس را درک کند.
رمان «النگوي ياقوت» همچنين نيروي عشق را مينماياند و پيوند اين نيرو را با موسيقي، آنچنانکه در اين رمان ميبينيم موسيقي بتهوون چگونه زبان عشق ميشود.
در بخشي از رمان «النگوي ياقوت» ميخوانيد: «شاهزادهخانم ويِرا، که آن عشق پُرشورش به شوهر کمکم به يک دوستي استوار و صادقانه و واقعي تبديل شده بود، با همه توان به شاهزاده شِئين کمک ميکرد تا مبادا ورشکست شود. براي همين طوري که همسرش متوجه نشود خود را از داشتن خيلي چيزها محروم و تا ميتوانست در هزينهها صرفهجويي ميکرد.
ويِرا نيکالايِونا حالا داشت در باغ ميگشت و با قيچي، آرام و بااحتياط، چند شاخه گل براي تزئين ميز ناهار ميچيد. تپههاي گُلِ خاليشده، شکل نامنظمي پيدا کرده بودند. غنچههاي ميخک پُرپَر، براي آخرينبار گل ميدادند. بوتههاي شببو، پوشيده با گل و غلافهاي باريک سبز، که بوي کلم ميدادند و بوتههاي گل سرخ هم براي سومينبار در سال غنچه ميدادند؛ اما گلهاشان بهقدري ريز و کمپَر بود که ديگر هيچ شباهتي به گلهاي قبلي نداشتند. درعوض، بوتههاي کوکب و مينا و اشرف، با زيبايي سرد و مغرورشان، پُرگل بودند و به هرسويي عطر غمناک علفهاي پائيزي را در فضاي سبک ميپراکندند. بوتههاي ديگر، بعد از عشقبازيهاي باشکوه و مادرانگيهاي فراوان تابستاني، آرام تخمهاي بيشمار خود را براي حياتي دوباره، بر زمين مي¬افشاندند.»
نويسنده | الكساندر كوپرين |
قطع | رقعي |
مترجم | حميدرضا آتش برآب |
نوع جلد | شوميز |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 184 |
نوبت چاپ | 1 |
ابعاد | 14.5 * 21.5 * |
وزن | 200 |
سال چاپ | 1403 |
هنوز نظري ثبت نشده است