روزها ميگذشتند. کنار رودخانه شنها ظاهر شده بودند و کشتي پروگرس مانور ميداد تا رويشان ننشيند. روزنامه دْوينا در قاب سياهي خبر مرگ زودهنگام معلم خوشنويسي را چاپ کرده بود.
روزي به اسيپ برخوردم. او مهربان بود. داوطلب شد محل دفن مردان حلقآويزشده را نشان دهد. اتفاقي را که بين من و معلم خوشنويسي افتاده بود برايش تعريف کردم. گفتم: «اسيپ، اگر خودش نميمرد، تو قبول ميکردي او را بکشي » دستش را گرفتم و با اضطراب نگاهش کردم. او جواب داد که براي يک دوست هر کاري ممکن است. افسوس ميخوردم که اينقدر دير او را ديدم.
نويسنده | لئانيد دابيچين |
قطع | پالتويي |
مترجم | ميترا نظريان |
نوع جلد | شوميز |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 190 |
نوبت چاپ | 1 |
ابعاد | 11 * 18 * |
وزن | 190 |
سال چاپ | 1403 |
هنوز نظري ثبت نشده است