در سکانسي از فيلم «دولاتوف» ساختهي «آلکسي آلکسيويچ گرمن»، «سرگئي دولاتوف» در پارک و ميان دستفروشان قدم ميزند که يک شهروند/ جاسوس در نقش فروشندهي کتابهاي ممنوعه، به او پيشنهاد فروختن کتابهاي «ولاديمير ناباکوف» را ميدهد، نويسندهاي که هميشه در شوروي ممنوع بود و خواندن آثارش جرمي امنيتي محسوب ميشد! شنيدن طنين نام ناباکوف در آن صحنه که بهظاهر در روزهاي آغازين 1970 ميگذرد، نشان از اهميت نويسندهي نابغهايست که عرصههاي نبوغش پاياني نداشته است. هرچند «ژوزف برودسکي»، شاعر برندهي نوبل ادبيات معتقد است نثر روسي در قرن بيستم افول کرده و آن نيروي عظيم، طغيانگر و انديشمند نثر قرن نوزدهم را ندارد، اما ناباکوف، بولگاکوف، پاسترناک، سولژنستين و دولاتوف، فقط بخشي از آن نيروي عظيمند که يا در عزلتي دردناک در ميهن خود درگذشتند يا از کشور رانده شده و هيچگاه روي ميهن را نديدند و با اينهمه، جوايز نوبل ادبيات و اقبال گستردهي مخاطبان و منتقدان سرتاسر جهان، خود نشاندهندهي قدرت و اهميت آنها در ادبيات قرن بيستم است. ناباکوف در اين ميان نمونهي متمايزيست؛ او که شاعر، نويسنده، منتقد ادبي – هنري، پژوهشگر، حشرهشناس و استراتژيست بازي شطرنج بود، به هر عرصهاي پا ميگذاشت، دگرگوني حاصل شده نظير نداشت. رمان «نبوغ» جناب ناباکوف، روايت بازگشت به خوديست که گويي مرثيهي نويسنده در پايان نوشتن به زبان روسيست! اين آخرين رماني که نويسنده به زبان مادري نوشت، داستان شاعري تبعيديست که در برلين، تنها، جدافتاده و تهيدست به انتظار آفرينشيست که بايد روزي در کارنامهي ادبياش ممکن شود. شاعري که در طول کتاب، به همهي نامهاي بزرگ ذهن و زبان روسي ارجاع داده و اشاره ميکند و در اين مسير است که تلاش بيوقفهاش براي رسيدن به شعري بزرگ ادامه مييابد. در مسير خلق يک شاهکار بزرگ است که ناباکوف مسئلهي نبوغ را در کتابش واکاوي کرده و در مقام يک نابغه، زيستن در زمانهاي که همه به کشتن چراغ آمدهاند را تصوير و تحليل ميکند.
نويسنده | ولاديمير ناباكوف |
قطع | رقعي |
مترجم | بابك شهاب |
نوع جلد | گالينگور |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 448 |
نوبت چاپ | 1 |
ابعاد | 14 * 21 * 3.2 |
وزن | 495 |
سال چاپ | 1401 |
هنوز نظري ثبت نشده است