هوا ديگر تاريک شده بود که دانيثيل به در ورودي ساختمانش رسيد. پلکهايش از خستگي سنگين بود، ولي پاهايش پيش نميرفت که داخل شود. شايد به خاطر آن سرفههاي خشک بود، آن سؤالهاي بيپايان، آن کفشهاي بيشمار که ميبايست دمپاييهايش را ميان آنها پيدا کند. شمارهها و حروف قرمزي را که با شابلون کنار در ورودي نفش بسته بود. با انگشت اشاره دنبال کرد. 1933 خيابان ايوانسک. اين ساختمان لنگه دو ساختمان ديگر اين مجموعه بود: ديوارهاي پيشساخته، پنجرههاي مربعشکل، و درهاي آهنيِ عين هم؛ نماي سيمانيشان عين هم ترک خورده بود؛ تيرکهاي زير بالکنهاشان عين هم زنگ زده بود. هزار و نهصد و سي و سه خيابان ايوانسک بيترديد همينجا بود، جلوي دماغش. چشمهايش را بست و باز کرد. ولي اگر نبود چي؟ جلوتر رفت و به شمارههاي روي ديوار نزديک شد، نفس سرد سيمان به صورتش خورد. يعني او تنها کسي بود که ميتوانست آن را ببيند؟ همينجا بود، شايد هم نبود.
شهروندان خوب نبايد بترسند اولين کتاب ماريا روا نويسنده اوکراينيتبارِ کانادايي است. رماني در قالب نُه داستان به هم پيوسته که در سالهاي پرآشوب قبل و بعد از فروپاشي اتحاد شوروي در اوکراين روي ميدهند. ماريا رِوا، در اين داستانهاي سرشار از خلاقيت، خواننده را با طنزي تلخ و گزنده به دنياي دردناک، سوررئال و گاه خندهدار شهروندان خوب خود ميبرد.
نويسنده | ماريا روا |
قطع | رقعي |
مترجم | مژده دقيقي |
نوع جلد | شوميز |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 222 |
نوبت چاپ | 1 |
ابعاد | 14.5 * 21.5 * 1 |
وزن | 260 |
سال چاپ | 1400 |
هنوز نظري ثبت نشده است