اگر اميدي باشد، بايد نزد پرولترها نهفته باشد، زيرا فقط آنجا، ميان آن فوجِ عظيم انسانهاي ناديدهگرفتهشده، هشتاد و پنج درصد جمعيت اقيانوسيه، ميتوانست نيرويي پديد بيايد که روزي حزب را نابود کند. امکان نداشت حزب از درون سرنگون شود. دشمنانش هم، اگر اصلاً دشمني در کار بود، به هيچ طريق نميتوانستند با هم متحد شوند يا حتي يکديگر را بشناسند. اگر «انجمن برادريِ» افسانهاي وجود داشت ــ به هر صورت نميشد احتمالش را منتفي دانست، تصورناپذير بود که بيش از دو سه تن از اعضايش بتوانند دور هم جمع شوند ــ شورش آنان محال بود که از نگاهي معنيدار، نوساني در صدا يا حداکثر جملهاي زيرلب فراتر برود. اما پرولترها، اگر يکجوري به قدرت خودشان پي ميبردند، نيازي به دسيسهچيني نداشتند. فقط کافي بود برخيزند و تکاني به خود بدهند، مثل اسبي که مگسها را با يک تکان ميتاراند. اگر اراده ميکردند همين فردا صبح ميتوانستند حزب را متلاشي کنند. قطعاً، دير يا زود، اين اتفاق ميافتد و بااينحال...!
نويسنده | جورج اورول |
قطع | رقعي |
مترجم | كاوه ميرعباسي |
نوع جلد | شوميز |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 352 |
نوبت چاپ | 26 |
ابعاد | 14.5 * 21.5 * 2.2 |
وزن | 320 |
سال چاپ | 1401 |
هنوز نظري ثبت نشده است