من در تمام عمرم تنها و بيكس بودهام، ناگهان يك نفر پيدا شد كه نسبت به من و آيندهام اظهار علاقه كرد. پس تمام اين تابستان، من راجع به شما فكر كردم. احساس ميكنم كه خانوادهاي پيدا كردهام و بالاخره من هم به كسي تعلق دارم و از اين فكر، احساس آرامش ميكنم. متاسفانه نميتوانم فكر و خيال خودم را منحصر به شما كنم. من فقط سه چيز راجع به شما ميدانم:
1. شما قد بلنديد.
2. شما ثروتمنديد.
3. شما از دخترها بيزاريد.
حالا من اگر بخواهم شما را «آقاي عزيز از دخترها بيزار» خطاب كنم اهانتي است نسبت به خودم، اگر بگويم «آقاي ثروتمند عزيز» اين هم اهانتي است براي شما، مثل اين كه پول مهمترين چيزهاست، از كجا معلوم كه انسان همه عمر غني بماند، ولي آنچه مسلم است شما هميشه داراي اين لنگهاي دراز خواهيد بود پس من تصميم گرفتهام كه شما را بابا بنگدراز خطاب كنم. اميدوارم به شما برنخورد. اين شوخي بين ما دو نفر خواهد بود و به مادام ليپت هم نخواهيم گفت.
نويسنده | جين وبستر |
قطع | رقعي |
مترجم | ميمنت دانا |
نوع جلد | شوميز |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 176 |
نوبت چاپ | 1 |
ابعاد | 14.5 * 0.8 * 20.8 |
وزن | 205 |
سال چاپ | 1397 |
هنوز نظري ثبت نشده است