آنجلا هميشه تنها زندگي مي‌كرد و خيلي هم تنهايي‌اش را دوست داشت. تا اين كه روزي از روزها گربه‌اي را پشت در خانه‌اش پيدا كرد و تصميم گرفت او را پيش خودش نگه دارد. آنجلا اسم گربه را جناب تام گذاشت. جناب تام هميشه بازيگوشي مي‌كند و يك عالمه دردسر بامزه براي آنجلا مي‌تراشد. او مثل همه دوست دارد بچه خوبي باشد، اما راستش خيلي هم نمي‌تواند بي‌خيال جنگولك‌بازي‌هايش شود. آنجلا براي گوگولي‌تر شدن جناب تام فكري به ذهنش مي‌رسد و برايش كتاب گوگولي شدن در چند دقيقه را هديه مي‌گيرد. تام و جنگولك‌بازي چه جوري با گوگولي شدن كنار مي‌آيند؟