وقتي اخبار تلويزيون، گزارشي راجع به حمله زامبيها در ايرلند پخش ميكند، پدر نژادپرست بي ميگويد كه اينها همهاش شوخي است. البته به عقيده پدر بي، اگر شوخي هم نباشد، بد نيست، چون از شر عدهاي ايرلندي خلاص شدهاند. بي چندان با عقايد نژادپرستانه پدرش موافق نيست، اما به نظرش كار آسانتر اين است كه وانمود كند با پدر همعقيده است، تا اينكه بخواهد براي دفاع از مهاجران و سياهپوستان توي روي پدرش بايستد. وقتي هم كه اعصابش بيش از حد از دست پدرش و عقايد او خرد ميشود، خشمش را بر سر هممدرسهايهايش خالي ميكند و به آنها سيلي ميزند يا متلك مياندازد. البته همه اين شرايط تا وقتي حاكم است كه زامبيها به مدرسه بي حمله نكردهاند. بعد از حمله زامبيهاست كه بي مجبور ميشود در هزارتوي راهروي مدرسهاش بدود تا جان خودش را نجات دهد؛ درست هنگام همين فرار است كه او به كساني كمك ميكند كه هرگز فكرش را نميكرد روزي با آنها برخورد مناسبي داشته باشد.
نويسنده | دارن شان |
قطع | رقعي |
مترجم | كژوان آبهشت |
نوع جلد | شوميز |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 212 |
نوبت چاپ | 3 |
ابعاد | 14.3 * 1.2 * 21 |
وزن | 208 |
سال چاپ | 1398 |
هنوز نظري ثبت نشده است