وقتي پدرت ميميرد، بايد گريه كني. به نظام فحش بدهي، چون پدرت به دست پليسها كشته شده است. اگرچه من يك كشاورز سياهپوست عزادار و نسبتا فقير بودم كه در ايستگاه پليسي نشسته بودم كه فقط از پولدارهاي سفيدپوست و ستارههاي جهاني سينما حمايت ميكرد، نه از رنگينپوستهايي مثل من؛ اما حتي قطرهاي اشك نريختم. فكر ميكردم كه مرگ او يك حقه بود؛ يك حقه ديگر در ادامه برنامههاي پيچيدهاي كه او براي تربيت من داشت، براي اينكه ياد بگيرم سياهپوستها چه محدوديتهايي دارند، براي اينكه به من الهام ببخشد كه خودم دست به كار شوم، من هنوز اميد داشتم كه او بلند شود، خودش را بتكاند و بگويد: «ببين كاكاسياه، اگه ممكن باشه همچين اتفاقي واسه زرنگترين سياهپوست دنيا بيفته، فكرش رو بكن سر توي ابله ممكنه چه بلاهايي بياد. فقط اينكه يه نژادپرست مرده، دليل نميشه كه اونا بقيه كاكاسياهاي جلو چشمشون رو ديگه نكشن.»
قطع | رقعي |
نويسنده | پل بيتي |
نوع جلد | شوميز |
مترجم | سمانه سيدي |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 392 |
نوبت چاپ | 1 |
ابعاد | 14.5 * 1.8 * 21.5 |
وزن | 449 |
سال چاپ | 1396 |
هنوز نظري ثبت نشده است