عنوان كتاب ابشالوم، ابشالوم، برگرفته از اب شالوم، پدر سلامت نام پسر يگانه داوود است كه لحن خطابي آن نيز در عزاي فرزند بيان شده است . فاكنر در اين اثر سترگ از جملات بلند براي اداي مقصود بهره ميبرد .به ديگر سخن، جملهوارهاي را به جملهواره ديگر ميپيوندد و همين، سبب ايجاد سيلاب ذهن ميشود .در اين رمان، يك بار ديگر دل مشغوليهاي عمده فاكنر يعني نقض حقيقت دل انسان و بيعدالتي به سياهپوستان نمودي بارز دارد .به يك معنا ميتوان گفت كه ابشالوم، ابشالوم، نقد عقلانيت ابزاري است .قهرمان داستان براي رسيدن به مقصود خويش آدمها را اعم از سياه و سفيد وسيله قرار ميدهد و بدين ترتيب هم باني تقاص و تقدير شوم است و هم وسيله ددمنش عدالت تكيه زده بر سرير وقايع بشري يعني، افزون بر اتهام به ارتكاب گناه در چنگال لعن و نفرين گرفتار ميآيد كه نميتواند از آن بگريزد .اين لعن و نفرين در واقع دامنگير خانواده اوست و در انديشه فاكنر، دامنگير بشريت، تامس ساتپن قهرمان داستان مرده است، اما چهار راوي خصايل و عقايد او را بازگو ميكنند : ((كونتين)) يكي از راويان اصلي داستان، جملاتي از اين دست بر زبان ميآورد : ((شايد هيچ چيز يكبار پيش نميآيد و تمام شود .شايد واقعه هرگز يكبار نيست و مانند آژنگهايي است كه پس از فروافتادن قلوه سنگ بر آب پديد ميآيد و آژنگها پيش ميرود، گسترده ميشود و ...
نويسنده | ويليام فاكنر |
قطع | رقعي |
مترجم | صالح حسيني |
نوع جلد | شوميز |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 416 |
نوبت چاپ | 6 |
ابعاد | 14.5 * 21.5 * 2 |
وزن | 470 |
سال چاپ | 1401 |
هنوز نظري ثبت نشده است