خانمانسوز بود، آتش آهي گاهي
نالهاي ميشكند پشت سپاهي گاهي
گر مقدر بشود سلك سلاطين پويد
سالك بيخبر خفته بر آهي گاهي
قصه يوسف و آن قوم چه خوش پندي بود
به غريزي رسد افتاده به چاهي گاهي
هستيم سوختي از يك نظر اي اختر عشق
آتش افروز شود برق نگاهي گاهي
روشني بخش از آنم كه بسوزم چون شمع
روسپيدي بود از بختسياهي گاهي
عجبي نيست، اگر مونس يار است رقيب
بنشيند بر گل هرزه گياهي گاهي
چشم گريان مرا ديدي و لبخند زدي
دل بر قصد ببر از شوق گناهي گاهي
اشك در چشم، فريبندهترت ميبينم
در دل موج ببين صورت ماهي گاهي
زردروئي نبود عيب، مرانم از كوي
جلوه بر قريه دهد خرمن كاهي گاهي
دارم اميد كه با گريه دلت نرم كنم
بهر طوفانزده، سنگياست پناهي گاهي
نويسنده | معيني كرمانشاهي |
قطع | وزيري |
نوع جلد | گالينگور |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 390 |
نوبت چاپ | 20 |
ابعاد | 17 * 2 * 24.7 |
وزن | 700 |
سال چاپ | 1390 |
هنوز نظري ثبت نشده است