| هيچکدوم از ما که توي اين اتاق جمع شديم ملک شخصي نداره، شايد يکيدو نفرمون توي خونه خودشون زندگي کنن، يا شندرغازي پسانداز داشته باشن، ولي هيچکدوممون مالک چيزي نيستيم که ما رو مستقل کنه و شکممون رو سير نگه داره. بدن ما تنها دارايي ماست. و هر روز، صبحبهصبح، داريم اون رو ميفروشيم. وقتي صبح عليالطلوع ميريم سر کار و تمام روز عرق ميريزيم، داريم بدنمون رو ميفروشيم. مجبورمون کردهن بدنهامون رو به هر قيمت و در هر زماني و بهخاطر هر چيزي بفروشيم. مجبورمون کردهن بدنهامون رو در ازاي نون بخورونميري بفروشيم. قيمت جون ما اونقدريه که بتونيم سر پا بايستيم و براي منفعت ديگران عرق بريزيم و جون بکنيم.
| براي من تأثيرگذارترين جنبه قلب، شکارچي تنها انسانيت شگفتانگيزي است که نويسندهاي سفيدپوست را قادر ساخته براي نخستينبار، در داستاني برآمده از زندگي در جنوب، با شخصيتهاي سياهپوست به همان راحتي و عدالتي رفتار کند که با آدمهاي همنژاد خودش. اين موضوع نه از سبک نگارش يا منش سياسي نويسنده، که فقطوفقط از نگاه او به زندگي سرچشمه ميگيرد. نگرشي که مکالرز را قادر ميسازد تا از فشارهاي محيط فراتر برود و آدمي را، خواه سفيد باشد خواه سياه، مشفقانه و توأم با درکي عميق در آغوش بکشد.
ريچارد رايت
نويسنده | گارسون مكالرز |
قطع | رقعي |
مترجم | آرش افراسيابي |
نوع جلد | شوميز |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 496 |
نوبت چاپ | 1 |
ابعاد | 13 * 20 * |
وزن | 500 |
سال چاپ | 1403 |
هنوز نظري ثبت نشده است