پشت آمبولانس نشسته بودم و توي خيابانها ميچرخيدم كه ديدم ناغافل تالاپي يك ماشين زد به يك عابر، عابر پريد هوا، سه تا چرخ خورد، بعد افتاد زمين، 30 متر غلت خورد، بعد افتاد تو جوب، 300 متر قل خورد. گازش را گرفتم و رفتم بالا سر مصدوم و پياده شدم و گفتم: خوبي؟ عابر، كه يك روزنامه توي جيب كتش بود، تا پرسيدم خوبي، قاهقاه زد زير خنده.
گفتم: بچه اين محلي؟ قارت قارت خنديد.
گفتم: شغلت چيه؟ هار هار خنديد.
گفتم: زن و زندگي هم داري؟ هر هر خنديد.
ضربه جدي بود. گذاشتمش توي آمبولانس و يك آمپول وريدي تقديمش كردم و راه افتاديم.
نويسنده | پوريا عالمي |
قطع | رقعي |
نوع جلد | شوميز |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 304 |
نوبت چاپ | 1 |
ابعاد | 14.4 * 1.7 * 21.4 |
وزن | 286 |
سال چاپ | 1396 |
هنوز نظري ثبت نشده است