سارا و جورج در گوشهاي از صحنه از حرکت و از گفتوگو ماندهاند. ماندهاند صموبکم. ساکت و آرام زل زدهاند به هم. چيزي نميگويند و جوري مشغولِ تماشاي يکديگرند که انگار چيز ديگري جز يکديگر نميبينند.
اينطرف صحنه اما گفتوگو جريان ميگيرد.
ما زن و مرد ديگري در صحنه ميبينيم، کمي اينطرفتر از جورج و ساراي خاموشمانده، احتمالا شروع ميکنند به حرفزدن. اينطور به نظر ميآيد. من اينطور حدس ميزنم.
اسمشان را نميدانيم. در بروشوري که پيش از ورود به سالن بين ما تماشاگران پخش کردهاند اسمشان اينطور نوشته شده بود:
مردِ بينام
زنِ بينام
نويسنده | سميراميس بابايي |
قطع | پالتويي |
نوع جلد | شوميز |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 84 |
نوبت چاپ | 1 |
ابعاد | 12 * 19 * |
وزن | 80 |
سال چاپ | 1403 |
هنوز نظري ثبت نشده است