هنوز دست پدرم به سوياش دراز بود. با دست ديگرش به وسط دريا اشاره ميكرد. جايي كه نوري قرمز نمايان بود.
مادرم با گامهايي مردد به سوي قايق قدم برميداشت. دمپاييهايش را كنار ساحل آورد.
پاهايش را به آب زد. هرچه جلوتر ميرفت ارتفاع آب بيشتر ميشد. آب تا نيمه تناش رسيده بود كه پدرم دستاش را گرفت و بازوهايش را دور كمر مادرم حلقه كرد و او را به درون قايق كشيد.
با يك پاروي چوبي بلند، قايق را از ساحل دور كرد. وقتي به جايي رسيدند كه غرش و صدايي بلند هم به سختي شنيده ميشد موتور قايق را روشن كرد. مادرم زانوهايش را درون سينهاش جمع كرده بود و سعي ميكرد بدنش را كه از زير لباسهاي خيساش نمايان بود پنهان سازد.
دور از ساحل و نزديك نور قرمز رنگ با وجود آرامش دريا قايق برگشت و وارونه شد و من اولين مسافري بودم كه جسم پدرم را رها كردم و در اعماق وجود مادرم جاي گرفتم.
| نويسنده | سعود السنعوسي |
| قطع | رقعي |
| مترجم | سميه صادقي |
| نوع جلد | شوميز |
| زبان | فارسي |
| تعداد صفحات | 416 |
| نوبت چاپ | 1 |
| ابعاد | 14.4 * 2.3 * 21.1 |
| وزن | 530 |
| سال چاپ | 1394 |
هنوز نظري ثبت نشده است