«به ندرت به نخستين كتاب نويسندهاي دست مييابم كه بدين گونه خود را به آن نزديك احساس كنم. من معمولا تشويش شهرها و مهآلودگيهاي سرد را به درستي در نمييابم. به نظرم ميرسد كه تشويش بروكسل ناشي از آنست كه اشتياق دارد از خويشتن خود بگريزد. عكس آن، تشويشي كه در چله آفتاب رخ ميدهد و درونمايه رمان خطا را تشكيل ميدهد، من اين تشويش و دلواپسي را بهتر درمييابم، زيرا گريز از آن مكان ندارد. اگر جان و روح انسان در بندرگاه ژن، در نيمروز، دستخوش فتور و سستي ميشود علت آنست كه ميخواهد در همين زمان زيرا اين آسمان بماند. از اين لحظه، رويارويي و درگيري بيهيچ ملاحظهاي رخ ميدهد.
درونمايه رمان خطا دقيقا همين رويارويي است و بيان اين نكته كه چگونه يك انسان، كه براي زيستن قدم به عرصه گيتي نهاده است، در فراسوي نوعي مرگ، به حياتي ثانوي ميتواند دست بيابد. به اعتقاد من، درونمايهاي از اين مهمتر وجود ندارد. زبان پرغرور و راستين، و اندكي كنارهگير دانيل، موجب فزوني يافتن زيبايي پنهان اين كتاب ميشود؛ كتابي كه از آن كساني نيست كه خود انتخاب ميكنند، بل بيشتر از آن اشخاص نادري است كه خوانندگان خود را خود برميگزينند.»
نويسنده | ژان دانيل |
قطع | رقعي |
مترجم | غلامرضا ذاتعليان |
نوع جلد | شوميز |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 88 |
نوبت چاپ | 1 |
ابعاد | 14.5 * 0.6 * 21.4 |
وزن | 98 |
سال چاپ | 1398 |
هنوز نظري ثبت نشده است