جورج اليوت از بزرگترين نويسندگان عهد ويكتورياي انگليس و بنيانگذار شيوه تجزيه و تحليل رواني در رماننويسي است. اين بانوي نويسنده در اين كتاب ماجراي زندگي استاد بافندهاي را حكايت ميكند كه از بيماري مرموزي رنج ميبرد و گاهي از خود بي خود ميشود. و معمولا در اينگونه دقايق حوادثي روي ميدهد كه نقطههاي عطفي در زندگي او به شمار ميرود. سيلاس مارنر كه سالهاي محصول كار خود را به سكهاي طلا تبديل ميكند و با شمردن آنها از سياهي شبها تنهايياش مي كاهد، بعد از به سرقت رفتن اندوختهاش دچار نوميدي و افسردگي ميشود، تا آنكه در شبي سرد و پر برف در يكي از دقايق بيخودياش طفلي زرين موي و سرخ گونه در كلبه او پناه ميجويد و از آن پس سيلاس مارنر زندگي خود را وقف اين كودك ميكند و خندههاي معصومانه دخترك زرين موي چون آفتابي كلبه تاريك او را روشني ميبخشد... خواننده در سراسر داستان در غوغاي خاموش روح استاد بافنده فرو ميرود و از كشاكش جان مطلاطم او كه امواج توفندهاش را به اعماق ميراند و در ظاهر آرامش ظاهري به جاي نميگذارد دچار شگفتي ميشود و تنها خوانندگان هوشيار و حساس درمييابند كه در ژرفاي جان اين مرد چه ميگذرد.
نويسنده | جورج اليوت |
قطع | وزيري |
مترجم | سيروس نويدان |
نوع جلد | گالينگور |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 344 |
نوبت چاپ | 1 |
ابعاد | 15.5 * 2.2 * 22 |
وزن | 475 |
سال چاپ | 1396 |
هنوز نظري ثبت نشده است