سوار بر اسب در حاشيه مزرعه پيش رفت. گندمها بلند و طلايي شده و وقت درو كردنشان فرا رسيده بود. كاش غصههايش را همراه با گندمها درو ميكردند كاش دلتنگيها حجمي داشتند و لبريز ميشدند... در سكوت با غمي ته چشمانش به نقطهاي خيره ماند. ديگر در آنجا ماندن فايدهاي نداشت. بايد برميگشت و كار و زندگياش را از سر ميگرفت. ميدانست كه ناچار است روزهاي سختتري را در شهرش تجربه كند، در شهري كه از گوشه و كنارش با او خاطره داشت. خاطراتي شيرين كه اكنون فقط موجب آزارش ميشدند...
نويسنده | بهاره باقري |
قطع | رقعي |
نوع جلد | شوميز |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 676 |
نوبت چاپ | 1 |
ابعاد | 14.5 * 3 * 21.3 |
وزن | 748 |
سال چاپ | 1396 |
هنوز نظري ثبت نشده است