اين دست چيزها خيلي زود آدم را خسته ميكند. ناگهان احساس ميكنم كه دارم ميپوسم. تنها در عرض چند دقيقه ميپوسم. صداي پوسيدنم را ميشنوم، ميشنوم و ميخواهم از اين وضعيت، از اين آگاهي ناگهاني از پوسيدن، فرار كنم، اما خيلي دير شده است. ديگر نميتوانم اسم خودم را فرياد بزنم. ميخواهم اسمم را فرياد بزنم و ببلعم... خيلي پيش ميآيد كه خواب ميبينم دارم در يك سالن بيانتها به سوي تماشاگراني ميروم كه مهمترين تماشاگران زندگيام هستند. سالني كه از ميان آن ميگذرم، اين سالن بيانتها، آنقدر عظيم و سرگيجهآور است كه براي تماشاگران و خودم ممكن نيست كه تشخيص دهيم بايست چه كسي را مخاطب قرار دهم...
نويسنده | توماس برنهارد |
قطع | رقعي |
مترجم | حسن عرب |
نوع جلد | شوميز |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 208 |
نوبت چاپ | 1 |
ابعاد | 14.5 * 1.5 * 21.3 |
وزن | 245 |
سال چاپ | 1395 |
هنوز نظري ثبت نشده است