فكر كن افقي گير كني وسط يك راه باريك و گوشتي كه هي گشاد و تنگ هم ميشود. دريچهاي آن بالا است. باز و بسته ميشود گاه به گاه و باز شدنا روشن ميكند همهجا را. چيزي نميفهمي از صداي بيرون. اهميتي هم ندارد. مهم اين است كه آن بيرون، صدا هست. پس بيرون هست: كاش ميرسيدم به دريچه و ميپريدم بيرون.
فكر كن سالها است دريچه بيرون كه باز ميشود، گوشت و خونهايي دوروبرت هست كه ميبيني و ميترسي. تارهايي كه ميلرزند و تو هم ميلرزي: ترس و لرز دارم، با هم.
فكر كن عادت ميكني به ترس و لرز و با صداي بيرون بازي ميكني. هر صدايي را نشانه حرفي ميكني. اين صدا يعني اين و آن صدا يعني آن. كمكم به گمانت حرف بيرون را ميفهمي. بعد هم با فشار به ديواره گوشتي اين راه باريك، اشارههايي ميكني كه گمانت بيرون ميبيند و ميفهمد حرفهاي تو را. حرف ميزنيد با هم: به من شك داري؟: نه: پس چرا نميآيي؟: گير كردهام اينجا بين گوشت و خونها: مثل استخوان؟: مثل استخوان لاي زخم: اما تو استخوان نيستي و آنجا زخم نيست: پس من استخوان نيستم و اينجا زخم نيست:...
فكر كن.
| نويسنده | داود آجرلو |
| قطع | رقعي |
| نوع جلد | شوميز |
| زبان | فارسي |
| تعداد صفحات | 88 |
| نوبت چاپ | 1 |
| ابعاد | 14.5 * 0.4 * 20 |
| وزن | 100 |
| سال چاپ | 1394 |
هنوز نظري ثبت نشده است