منشي پرونده را روي ميزم گذاشت و از اتاق خارج شد. حدس اينكه باز يك پرونده مسالهدار لابهلاي پروندههاي من يه جورايي بر خورده برايم خيلي هم سخت نبود. از اينكه دوباره قرعه به نام من افتاده بود يك لحظه احساس دلهره همراه با دلواپسي كردم. حسي كه يقينا از گذشته و آينده من منتج ميشد. دلهره از حوادث گذشته و دلواپس پيشامدهاي فردا! تنها چيزي كه در آن لحظات به من تلنگر ميزد همين ترس ناشناختهام بود. احساس كردم خيلي از ما آدمها به نحوي متهم هستيم. اين احساسات طعم تلخي برايم داشت. تصور ميكردم كه توي تاريكي نشستم و بقيه را كه در روشنايي هستند ميپايم. غافل از اينكه بالاخره چشماني هم هست كه من را رصد ميكنند!
قطع | رقعي |
نويسنده | بهروز پورولي |
نوع جلد | شوميز |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 160 |
نوبت چاپ | 1 |
ابعاد | 14.5 * 0.8 * 21.5 |
وزن | 250 |
سال چاپ | 1393 |
هنوز نظري ثبت نشده است