و ليلا تا چشم به هم زد روز سفر ابراهيم فرا رسيد. نگران بود اما به روي خودش نميآورد. او از روز اول ميدانست كه ابراهيم مرد جاده و سفر است. بايد با شرايط او ميساخت و طوري زندگي ميكرد كه با طبع ابراهيم سازگار باشد. او نميخواست مانع رفتن ابراهيم شود. زندگي را در همراهي معني ميكرد و وقتي كه ابراهيم به راه ميافتاد با لبخند بدرقهاش كرد و نگذاشت بغضي كه راه گلويش را بسته بود بشكند و اشك از چشمانش سرازير شود و شكيبايي كرد و بغضش درست موقعي شكست كه ابراهيم از مرز رد شده بود.
نويسنده | رسول يونان |
قطع | رقعي |
نوع جلد | شوميز |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 200 |
نوبت چاپ | 2 |
ابعاد | 14.5 * 1 * 21.5 |
وزن | 225 |
سال چاپ | 1391 |
هنوز نظري ثبت نشده است